- گرو کردن
- گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
معنی گرو کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- گرو کردن
- گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیروز شدن در مسابقه یا شرط و قمار
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
ایمان آوردن گرویدن: از پس که مومن گروش کند پاره پاره ببیند الله را
برهن داده بگرو نهاده رهین
موفق شدن در شرط بندی چنانکه شایسته دریافت گرو گردند سبق بردن: گر فراغت نکشد جان بوصالت ندهم تو گرو بردی اگر جفت و اگر طاق آید. (سعدی)، پیش افتادن سبقت گرفتن: زگوران تک ربودم در دویدن گرو بردم زمرغان در پریدن، (نظامی)
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
Bunch, Cluster
Warm, Heat
aquecer
agrupar
gruppieren, clustern
erhitzen, erwärmen
podgrzewać, ogrzewać
grupować
группировать
нагревать , согревать
групувати , кластеризувати
нагрівати , зігрівати
agrupar
calentar
grouper, regrouper
chauffer, réchauffer
raggruppare